در مسیری سخت

ساخت وبلاگ

و من رفتم

خواسته - ناخواسته

آگاه - ناآگاه

موج بی رنگی مرا با آنها می برد

یک شب و یک روز کمتر بود

عابران با جامه های مندرس بر تن

کفشهای پاره و اندوده با چیزی

که به چوب خشک می مانست

گوییا فرتوت

 

می گفتم . . .

کاروان ساده با دستار در دستان

راه را چون کاروان بسته می رفتند

ومن آنجا

ناظر نه توی بی افکارشان بودم

 

در مسیری سخت

که مردان جهنم

در آن راه میرفتند

من رفتم

و دیدم چون سبویی  کاسه ای چیزی که پنهان است

وان نگاه خستگانی را که انسان است

چون ورق در دست پنهان بود

چون مچاله نامه ای که می رسد از دور

 

آب و آهن ذوب همچون قیر

سرگذشت نوع پنهان بشر انگار

پر ز درد و التماس و لابه از زنگار

آشیان بر باد داده

خانمان بر دوش

مرگ چون شورابه های ناله شبگیر

شعر های فردین شهریاری...
ما را در سایت شعر های فردین شهریاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فردین شهریاری mas بازدید : 709 تاريخ : سه شنبه 13 اسفند 1392 ساعت: 3:33